بازی عاشقی
بازی عاشقی

 رفتم خیابون اونوریه دیدم سرویسش اومد گفتم از پشت سر بخوام برم خیلی بده و ناراحت میشه

رفتم که برم گفتم شاید خدا راهی باز کنه که بازهم کرد اون رفت مغازه بالاتر از خونشون منم از اونور رفتم بههش برم که نرسیدم که توی مغازه بو د ومنو دید رفتم بالا دو باره برگشتم شماره رو فکر کنم توی دستم دید (توی اون لحظه ضربانم روی 10000بود که تا دوساعت بعدش موند)دوباره رفتم و برگشتم دیدم نگام کرد و سریع نگاشو اونوری کرد دیگه نخندید

منم رفتم پایین ترشماره رو بردم بالا و بردم پایین سریع رفتم جوری که ببینه شماره رو انداختم روی تیربرق رفتم پایین دیدم داره منو نگاه میکنه گفتم شماره رو ور داشت خوشحال شدم رفتم دیدم شماره افتاده پایین .حالا دیدش یا ندیدش  نمی دونم که چرا اگه دیده بر نداشته  و شاید ندیده ((((((آخه چرا خدا نمیخواد؟؟؟؟ما به هم برسیم؟؟؟!!!!!!!!!))))))))

 

دعا کنید بشه .دارم عذاب میکشم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ یک شنبه 21 آبان 1398برچسب:, توسط بنده خدا